تقدیم به یگانه زندگیم
كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد :ميگويند شما فردا مرا به زمين ميفرستي اما من به اين كوچكي وبدون هيچ كمكي چگونه ميتوانم براي زندگي آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از ميان تعداد زيادي فرشتگان من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداري خواهد كرد. اما كودك هنوز مطمئن نبود ميخواهد برود يانه : اما اينجا من در بهشت هيچ كاري جز خنديدن وآواز خواندن ندارم واينها براي شادي من كافي هستند. خداوند لبخند زد:فرشته ات براي تو آواز ميخواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.تو عشق اورا احساس خواهي كردوشادخواهي بود. كودك ادامه داد: من چطور ميتوانم بفهمم كه مردم چه ميگويند وقتي زبان آنها را نميفهمم؟ خداوند اورا نوازش كرد وگفت:فرشته تو ...
نویسنده :
مرضیه
14:44