سناسنا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

فندقی مامان و بابا

تقدیم به یگانه زندگیم

1391/2/25 14:44
نویسنده : مرضیه
221 بازدید
اشتراک گذاری

كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسيد :ميگويند شما فردا مرا به زمين ميفرستي اما من به اين كوچكي وبدون هيچ كمكي چگونه ميتوانم براي زندگي آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: از ميان تعداد زيادي فرشتگان من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداري خواهد كرد. اما كودك هنوز مطمئن نبود ميخواهد برود يانه : اما اينجا من در بهشت هيچ كاري جز خنديدن وآواز خواندن ندارم واينها براي شادي من كافي هستند.

خداوند لبخند زد:فرشته ات براي تو آواز ميخواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد.تو عشق اورا احساس خواهي كردوشادخواهي بود.

كودك ادامه داد: من چطور ميتوانم بفهمم كه مردم چه ميگويند وقتي زبان آنها را نميفهمم؟

خداوند اورا نوازش كرد وگفت:فرشته تو زيباترين وشيرين ترين واژه هايي كه ممكن است تو بشنوي در گوشت زمزمه خواهد كرد و با دقت وصبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني.

كودك با ناراحتي گفت: وقتي ميخواهم با شما صحبت كنم چه كنم؟

اما خداوند براي اين سوال هم پاسخي داشت : فرشته دستهايت را دركنار هم قرار خواهد دادوبه تو ياد ميدهد كه چگونه دعا كني.


كودك سرش را برگرداندو پرسيد: شنيدم در زمين انسانهاي بدي زندگي ميكنند.چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟

فرشته ات از تو محافظت خواهد كرد حتي اگر به قيمت جانش تمام شود.

كودك با نگراني ادامه داد:اما من هميشه به دليل اينكه ديگر نميتوانم شما را ببينم ناراحت خواهم بود.

خدامند لبخند زد وگفت : فرشته ات هميشه درباره من باتو صحبت خواهد كردوبه تو راه بازگشت نزد من را خواهدآموخت گرچه هميشه من در كنار تو خواهم بود.

در آن هنگام بهشت آرام بود. اما صداهايي از زمين شنيده ميشد. كودك ميدانست كه وقت رفتن است.

اوبه آرامي يك سوال ديگر از خداوند پرسيد: خدايا اگر من همين حالا بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگوييد.

خداوند شانه اش را نوازش كرد وپاسخ داد:

نام فرشته اهميتي ندارد . اما تو ميتواني اورا مادر صدا كني...

کارت پستال خیلی جدید روز مادر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)