سناسنا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

فندقی مامان و بابا

اولین صدای قلب نفس مامان و بابا

امروز مامانی وقت دکتر داشت تا بعد از چقدر وقت که از نی نیش بیخبر بوده خبردار بشه وای عجب روز به یادموندنی بود گلم برای من و بابا ،فکر نمیکنم دیگه هیچ وقت این لحظه رو فراموش کنیم من و بابائی رفتیم پیش خانم دکتر ،بعد از اینکه خانم دکتر فشار مامانی و وزنش را اندازه گرفت گفت که حالا دراز بکش وای اون لحظه فراموش نشدنی شیرین شنیدن صدای قلب نی نی من نتونستم که به بابائی بگم بیادش پیشم تا اون هم بشنوه و همش دلم میخواست تا بابائی هم باشه قربونت برم ،نفسم وقتی خانم دکتر گوشی رو ،رو دل مامان تکون داد اومد سمت راست مامانی و یه دفعه صدای قلب میوه دلم رو شنیدم وای که چه لحظه قشنگی بود فندقم حالا مامانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! جالبش جائی بود که دیدم ...
12 مرداد 1390

تولد آرام (زایمان در آب)

دیروز یه همایشی مامانی رفتم که شاید مسیر به دنیا اومدن تو رو کاملا عوض کنه از دیروز تا حالا من و بابائی داریم بهش فکر میکنیم و در موردش حرف میزنیم آخه من و بابائی دوست داریم تو هر موقع دوست داری و کاملا طبیعی به دنیا بیای خودت چی دوست داری ؟دوست داری با مامان تو یه آرامش به دنیا بیای؟ حالا میخوایم شنبه با بابائی بریم در مورد زایمان در آب سوال کنیم شاید خواستیم فندقمون جلو چشم مامان و بابائش به دنیا بیاد پس مامانی تو هم تا چند روز دیگه منتظر باش عسلکم
12 مرداد 1390

روزهای ماه رمضون

سلام کلوچه مامانی خوبی ؟ این روزا ماه رمضون شروع شده ولی مامانی چون یه ولوجک تو دلشه نمی تونه روزه بگیره ،آخه اگه مامانی روزه بگیره نی نیگولوش تشنه میشه ولی بابا علی روزه هست و حسابی داره تو مهمونی خدا حال میکنه خوش به حال بابائی ،کاش میشد منم با بابائی روزه میرفتم ولی خب دیگه منم خودم یه مهمون کوچیک دارم و باید مهمونداری کنم که به مهمونی که تو دلمه سخت نشه ولی میدونی چی دلم رو آروم میکنه مامانی ؟خدا که خیلی مهربونه به خاطر نی نی نازش شبا به مامانی لطف میکنه تا سحرها پاشه برای بابائی نی نیش سحری آماده کنه و خودش هم از الطاف سحر فیض ببره آخه مامانی سحرها رو خیلی دوست داره ،صدای مناجات سح مناجات های شهید دستغیب ، آقاهه که زمان مونده به...
12 مرداد 1390

امروز وبلاگ فسقلی مامان راه افتاد(روز اول ورود نی نی به 5 ماهگی)

سلام به نی نی باادب مامان گل مامان امروز برای اولین بار دارم برای نی نی تو وبلاگش مطلب می نویسم آخ قربون نی نی برم که هنوز مامان و بابا نمی دونند که نی نی یه دخمل نازه یا یه پسمل شیطون و ورووجک مامانی من که منتظرم بفهمم نی نی چی هست کلی کار براش بکنم ١-یه اسم خوشکل و مامانی ٢-تصمیم گیری برای تزئینات اتاق نی نی ٣-صدا زدن نی نی با اسمش(وای قربون فندقیمون بریم الهی که اینقدر مامان و بابا دوستش دارن) ...
8 مرداد 1390

معرفی به نی نی

بابائی ٥ تا خواهر داره ولی داداشی نداله یعنی نی نی گولوی ما عمو نداره ولی ٥ تا عمه داره عمه فاطمه و عمو اسماعیل :٣ تا پسمل دالن -سعید- مجتبی-محمد عمه مرضیه و عمو اکبر:٢ تا پسمل دالن رضا _امین   عمه راضیه و عمو ولی:نی نی شون تو راهه و ٢ ماه از کلوچه من کوچیک تره عمه سمیه و عمه صدیقه هم هنوز شوهل ندالن خب منم مامانی ١ خواهر و ٢ تا داداش دالم یعنی نی نی گولوی من یه خاله و ٢ تا دائی داره دائی مهرداد و زن دائی مریم:نی نی ندالن و نی نی هم نمی خوان خاله زهرا :ازدواج نکرده و قم زندگی میکنه دائی علیرضا:زن نداله و شیطونه حالا نی نی مامانی میشه تک نی نی مامان جون و بابا جونش ...
8 مرداد 1390

نی نی عمه راضیه

راستی مامانی یه نی نی دیگه هم تو راه داره میاد که ٢ ماه از تو تو کوچولو تره (هنوز از تو هم نخودچی تره) نی نی عمه راضیه،تازگیها فهمیدیم که عمه راضیه هم یه تو راهی داره ولی اونم هنوز مثل تو معلوم نیست که چیه دیروز هم مامان جون اینها رفتن و بین من و عمه راضیه یه مرغ سر بریدن تا شما دو تا نی نی سالم و سلامت باشید قربون ولوجک خودم برم که جیگر مامان و باباشه
8 مرداد 1390

تفریح آخرین جمعه قبل از ماه رمضان

سلام مامانی قربونت برم چقده دلم واست تنگ شده امروز طبق حساب خاله دکمل ١٧ هفته و ٤ روز هستی که رفتی تو دل مامانی دیروز با بابا جون و مامان جون و دائی علیرضا و بابائی رفتیم تفریح ،آخه مامانی نزدیک ماه رمضونه،تازه بابائی امروز هم روزه هست تفریح خیلی خوش گذشت نزدیک قلات یه جای دنج و خلوت و تا دلت بخواد خنک ناهار هم مامان جون برامون پلو درست کرده بود و جوجه کباب هم آوردیم اونجا درست کردیم بابائی و دائی علیرضا آتیش درست کردند و جوجه رو زدیم سر سیخ،بعدش سیب زمینی زیر آتیش کردیم و بعد که برشته شد خوردیم خیلی حال داد دوست داشتم عکس گرفته بودیم و برا نی نی میذاشتم ولی چه حیف که دوربین شارژ نداشت .جات خالی کاش تو هم بودی و میدیدی عیب ندار...
8 مرداد 1390