اولین صدای قلب نفس مامان و بابا
امروز مامانی وقت دکتر داشت تا بعد از چقدر وقت که از نی نیش بیخبر بوده خبردار بشه وای عجب روز به یادموندنی بود گلم برای من و بابا ،فکر نمیکنم دیگه هیچ وقت این لحظه رو فراموش کنیم من و بابائی رفتیم پیش خانم دکتر ،بعد از اینکه خانم دکتر فشار مامانی و وزنش را اندازه گرفت گفت که حالا دراز بکش وای اون لحظه فراموش نشدنی شیرین شنیدن صدای قلب نی نی من نتونستم که به بابائی بگم بیادش پیشم تا اون هم بشنوه و همش دلم میخواست تا بابائی هم باشه قربونت برم ،نفسم وقتی خانم دکتر گوشی رو ،رو دل مامان تکون داد اومد سمت راست مامانی و یه دفعه صدای قلب میوه دلم رو شنیدم وای که چه لحظه قشنگی بود فندقم حالا مامانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! جالبش جائی بود که دیدم ...
نویسنده :
مرضیه
23:47