تفریح آخرین جمعه قبل از ماه رمضان
سلام مامانی قربونت برم چقده دلم واست تنگ شده
امروز طبق حساب خاله دکمل ١٧ هفته و ٤ روز هستی که رفتی تو دل مامانی
دیروز با بابا جون و مامان جون و دائی علیرضا و بابائی رفتیم تفریح ،آخه مامانی نزدیک ماه رمضونه،تازه بابائی امروز هم روزه هست
تفریح خیلی خوش گذشت نزدیک قلات یه جای دنج و خلوت و تا دلت بخواد خنک ناهار هم مامان جون برامون پلو درست کرده بود و جوجه کباب هم آوردیم اونجا درست کردیم
بابائی و دائی علیرضا آتیش درست کردند و جوجه رو زدیم سر سیخ،بعدش سیب زمینی زیر آتیش کردیم و بعد که برشته شد خوردیم
خیلی حال داد
دوست داشتم عکس گرفته بودیم و برا نی نی میذاشتم ولی چه حیف که دوربین شارژ نداشت .جات خالی کاش تو هم بودی و میدیدی
عیب نداره مامانی تو هم که اومدی کلی میریم تفریح
این روزها مامانی کلی حالش بهتر شده ولی یه کوچمولو سلما خورده و هی عطسه میکنه فکر کنم تو هم تو دل مامانی هی می افتی بالا و پائین
قربون اون تکون هات بره مامانی
نخودچی من کی من تکون هات و احساس میکنم