گذر ایامی دیگر

ببخشید مامانی خیلی از این عکسها ماهها ازش گذشته ولی من وقت نکرده بودم برات بذارمشون

حالا میخوام یه گذر دیگه ای از عکسهای سنا خانم تا یازده ماهگیش رو بذارم

خب پس بریم ادامه مطلب

سنا خانم توی گل محمدی که بابائی براش آورده

نمی دونم چی اینجا اینقدر دخترم رو متعجب کرده

 من و بابائی داشتیم توی بالکن صبحانه میخوردیم و سنا خانم توی کریرش بود و خودش خوابش برد

مامانی چه ناز لالا کردی

اینجا هم باغ جهان نما هست که دخترم حسابی خوابید و من و بابائی وقت پیدا کردیم که در مورد خودمون صحبت کنیم ،اونروز خیلی به من خوش گذشت چون تونستم کلی با بابائی دردل کنم

اینجا دیگه دخمل گلم از خواب بیدار شده و من و بابائی توی باغ گردوندیمش و ازش عکس گرفتیم

اینم سنا خانم بعد از اینکه از حموم اومده و بغل بابائی هست

اینجا هم دخملی از خواب بیدار شده و غلت زده

اینم یه غلت دیگه از دخملی

یاد اونروزها بخیر چقدر تو رو راحت میشد کنترل کرد ولی امان از این روزهات

اینم سنا گلی در حال کشتی با خرسی

سنا عاشق سیب هست

اینم سنا خانم سر کوچه بابا جون اینها که جشن میلاد امام زمان (عج) هست

اینم سنا خانم و بابائی شب میلاد

اینم سنا خانم و روروئکش

چقدر اون موقع ها راحت میشد ازت عکس گرفت

قربونت مامانی که تو اینقدر بعد از حموم خوشگل میشی

یادش بخیر ،در حال تلاش برای اومدن توی آشپزخونه هستی

سنا خانم توی تختش

اینم استخر بادی و گل دخترم

یه استخر پر از توپ و اسباب بازی

 دخترم عافیت باشه

حسابی خسته شدی و خوابیدی،فدات بشم که موقع خواب این همه چهره ات آرامش توش موج میزنه

اینم خونه بابا جون اینها

خیلی دوست دارم مامانی

این خانم با کلاس کیه؟

وای من عاشق فالوده چوبی هستم مامانی

من عاشق این بادی و شلوارت هستم

پشت سرت رو نگاه بکنی خراب کاریهات رو میبینی ،قربون ایستادنت بشم مامانی

الهی مامانی برات بمیره که افتادی و اوخ شدی

و بالاخره سنا خانم در کنار دختر عمه اش صبا خانم که ٢ ماه از خودش کوچیکتره

ببخشید اونروز اینقدر خسته ات بود و خوابت میومد که نذاشتی موهات رو شونه کنیم