ماشین بابائی به پارکینگ منتقل شد
مامانی بعد از ذوق کردن های زیاد بعد از شنیدن صدای قلبت وقتی اومدیم سوار ماشینمون بشیم ،دیدیم که ماشین بابائی نیست .چون بابائی ماشین رو پائین تر از حمل با جرثقیل پارک کرده بود جرثقیل ماشین بابائی رو به پارکینگ آقا پلیسه منقل کرده
حالا بابائی فردا باید بره و ماشینش رو آزاد کنه . من و بابائی هم نتونستیم بریم پیش خانم دکتر جدیده
چقدر امروز اتفاقهای با مزه اتفاق افتاده
فکرکنم نخودچی مامان فردا که مطالب رو بخونی کلی به من و بابائی بخندی
تازه بابائی من و نی نی رو ساعت ١.٥ شب بعد از مهمونی خونه دوستش جا گذاشت .آخه فکر میکرد که من کنار خانم دوستش رو صندلی عقب نشستم
کلی مامان جون و بابا جون بعد از شنیدنش خندیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی