بالاخره وقت شد که بیام و برات بنویسم
از وقتی که از مشهد برگشتیم وقت نکردم که بیام و برای دخترم بنویسم
اول اینکه گل مامانی اولین زیارت مشهدت قبول
اولین سفر مشهد سنا خانم
تاریخ از : ١٠ آبان تا ١٧ آبان
چقدر دفعه اولی که رفتیم با هم توی صحن امام رضا گریه کردم ،تو رو توی بغلم فشار میدادم و به پهنای صورت اشک میریختم ،آخه باورم نمیشد که آقا دعوتمون کرده که با دخترم به پابوسیش بریم
اون لحظه فقط با آقا حرف میزدم و با تو یگانه زندگیم که توی بغلم بودی به سمت صحن جمهوری میرفتم و صدای زیبای مداحی که دعای کمیل رو میخوند توی گوشم میپیچید
نشستیم و تو شروع به شیر خوردن کردی و من هم نجوا میکردم که آقا ممنونم که اجازه دادی با کوچولوم به پابوسیتون بیام
یک هفته مشهد بودیم و خیلی خوب بود چون تونستیم یک دل سیر زیارت کنیم
اینم دختر نازم در ورودی باب الجواد که به مناسبت عید غدیر گل گذاشته بودن
البته تو خوابت میومد و سرحال نبودی ولی به عنوان یادگاری برات عکس میذارم
این یه عکس بدون کلاه
توی حرم خیلی بهت خوش میگذشت چون میرفتی سراغ بچه های دیگه و حسابی باهاشون بازی میکردی و منم برات اسباب بازیها و بیسکوئیت میاوردم که تو سرگرم بشی ولی اصلا نمیشد کتاب دعا دست گرفت چون شما با سرعت جت میومدی که کتاب رو بگیری
خلاصه چون فضا بزرگ بود و پراز نی نی جنابعالی کیف میکردی حسابی
بعد از مشهد هم رفتیم نیشابور سر قبر خیام و عطار و کمال الملک
اینم دخترم در کنار قبر محمد غفاری مشهور به کمال الملک نقاش بزرگ
اینم سنا خانم و قبر عطار نیشابوری، شاعر
اینجا هم قبر خیام نیشابوری ،شاعر
قربون دختر خوش خنده ام برم عکس گرفتن این روزها ازت خیلی سخت شده آخه دیگه وروجک شدی و دوست نداری یه جا آروم بگیری
بعد هم اومدیم تهران و خونه عمو رضا اینا و بعدش هم یه سری رفتیم قم خونه خاله زهرا و روز جمعه هم بعد از زیارت جمکران برگشتیم شیراز
و من توی این سفر فهمیدم که تو چقدر با خنده هات و خوش اخلاقی هات از اطرافیان دل میبری
توی حرم که کلا خدا رو شکر سریع همه رو متوجه خودت میکردی و در کوتاهترین زمان دورمون مهدکودک درست میشد و هم توی راه هر جا برای یک مدت کوتاه توقف میکردیم تو چند تا دوست بزرگ و کوچیک برای خودت دست و پا میکردی