توانائی های جدید سنا عسلی
ببخشید مامانی کاش تونسته بودم تمام این تغییراتت رو با تاریخ دقیقش برات ثبت کنم
تو جزو کوچولوهائی هستی که خیلی زود کلی کارها رو انجام دادی
با اینکه دیرتر از بقیه غلت زدی ولی وقتی که غلت زدی سریع بعدش شروع به سینه خیز کردی و اونم حرفه ای جلو میرفتی وقتی یه چیزی رو که برات جذاب هست میبینی مثل جت سینه خیز میری
اوایل وقتی میخواستیم غذا بخوریم و تو نتونی دست بزنی میشوندیمت و اسباب بازیهات رو جلوت میزاشتیم تا بازی کنی ولی 5 مرداد بود که رفته بودیم باغ گل نرگس که مخصوص محل کار بابا اینا بود و دیدیم که شما از حالت نشسته به سینه خیز میری و سریع سراغ سفره غذا میای گفتیم شاید به خاطر حصیر که حالت سر داره تو میتونی این کارو بکنی ولی از فرداش دیدیم که شما دیگه راحت این کارو هر جائی انجام میدی و به زبانی دیگه دوران راحتی مامانی اینا به پایان رسیده البته قبلش هم چند باری این کارو کرده بودی ولی به ندرت اونم وقتی که مامانی میزاشتت و میرفت توی آشپزخونه و شما میخواستی بری دنبالش
بچه های دیگه تازه دارن سینه خیز رفتن به جلو رو تمرین میکنن که شما داری چهار دست و پا همه جا میری شایدم توی فیلمهائی که ازت گرفتم تاریخ ها رو یادداشت کرده باشم ولی الان تاریخ دقیق شروع سینه خیزت رو نمیدونم ولی 2 3 هفته ای میشه که به راحتی اینکارو میکنی اولش فیگورش رو میگرفتی ولی نمیتونستی جلو بری و بعد چند ثانیه دستت خسته میشد و با صورت روی زمین میومدی و گریه میکردی ولی حالا کلی وارد هستی قربون دخترم برم که اینقدر با استعداد هست
خب خانمی شما از همون موقعی که سینه خیز میرفتی دستت را بالا میگرفتی و اگر تکیه گاهی رو پیدا میکردی با کلی تلاش بلند میشدی اولین بار اینکارو از طاقچه خونه بابا بزرگ اینا شروع کردی روزی که مامانی به خاطر ماه رمضون مهمونی داده بود و شما میخواستی بابابزرگ و مامان بزرگ رو که توی حیاط غذا میپختن ببینی
خونه خودمون با کلی تلاش از استخر بادیت بالا میومدی و با اینکه می افتادی ولی دست از تلاش برنمیداشتی و دوباره انجامش میدادی آخه اینطور که معلومه تو یه دختر پر تلاشی که برای رسیدن به خواستهات تلاش میکنی و شکستها و موانع جلوی تو رو نمیتونن بگیرن
حالا این دختر نفس مامان راحت دست به همه جا میگیره و بلند میشه و اگه وسیلش از جائی که بلند شده فاصله داشته باشه به موازات مبل و وسایل حرکت میکنه و خودش رو به اون میرسونه
توانائی دیگه گلم که مامانی همیشه عاشق این حالت نی نی ها بود اینه که آخرین روز مرداد یعنی ٣١/٥/٩١ سنا خانم خودش از حالت سینه خیز یا چهار دست و پا میتونه برگرده و بشینه
چقدر دلم میخواد جور بشه و بتونم توی این روزا دخترم رو ببرم آتلیه و ازش عکس بگیرم آخه عاشق این کارهاشم ولی حیف که این گل دختر ما هنوز موهاش کامل درنیومده و نمیتونم براش گل سر بزنم و خوشگلش کنم یا لباس دخترونه تنش کنم و موهاش رو دم اسبی ببندم
روزی که رفته بودیم بیرون یعنی 6 شهریور بود که دیدم دخترم دستهاش رو از دستم درآورد و برای چند لحظه ایستاد، من مراقبش بودم و همین که داشت تعادلش بهم میخورد گرفتمش این روزها دخترم ترسش کمتر شده و بیشتر تکیه میده و دستهاش رو جدا میکنه
صداهائی که از خودش درمیاره و آوازهائی که میخونه حسابی ما رو به وجد میاره مخصوصا توی راه پله ها از خوشحالی اینکه داره میره ددر
ب ب ب با فتحه و م م م رو میگه البته هنوز بدون منظور ولی بعضی موقع ها که من رو میخواد اگه دیر بهش برسم ماما میگه
ا رو با فتحه و کسره میگه که بیشتر با حالتی میگه که کسی حساب ببره
د ددد با فتحه میگه و ب ب ب رو با فتحه وقتی یه چیز خوشمزه میبینه میگه
به نظرم کلی کارهاش رو از بی بی انیشتین یاد گرفته
الان کنارم از صندلی بالا اومده و داره جلد دوربین رو میخوره و از دستش افتاده با یه دستش منو گرفته و با دست دیگرش خم شده و جلد را که افتاده برمیداره
کلا این دخملی ما عاشق وسایلی هست که حسابی کثیف هستن مثل کنترل تلویزیون تلفن و موبایل سیم جلد موبایل و دوربین و به ندرت با اسباب بازهاش بازی میکنه
از دمپائی مامانی نگم که تا چشم ما رو دور میبینه بدو بدو خودش رو میرسونه بهش و با تمام قوا لیسش میزنه و توی دهنش میکنه مخصوصا ته دمپائی ها رو تازه دائی مهرداد از قم برای دخترم یه دمپائی سبز خوشگل خریده بود که تمیز باشه و این عسل خانم بدون مشکل توی دهنش کنه ولی فقط برای چند لحظه کوتاه سنا رو مجذوب کرد و توی دهن هم نکردش
جدیدا توی آشپزخونه که میای سریع میری سراغ راه آب که درش رو برداری یا بری سراغ سطل آشغال، اگه در حموم هم باز باشه یا توی وان باشی موقع حمامت با کنجکاوی میری سراغ راه آب حمام
اگه کسی بخواد بره دستشوئی بدو بدو میری تا خودت رو بهش برسونی و وارد دستشوئی بشی که من و بابائی حسابی حواسمون هست که از دست این شیطونک در حمام یا دستشوئی یا آشپزخونه رو باز نذاریم
اونروز هم بابائی داشت ازش فیلم میگرفت از نحوه جدید شیر خوردنش که با عجله رفت سراغ دوربین و لنز دوربین رو با سرعت کرد توی دهنش
وقتی یه چیز رو میخواد با دهن باز و چشمهای گشاد با سرعت میره سراغش و بعضی وقتها آژیر هم میکشه و این وقتها خیلی قیافش بامزه و خنده دار میشه
قربون گلم برم الان رفته سراغ جغجغش و داره میزنه زمین و از صداش کیف میکنه
فکر میکنم یه مروارید جدیدی داره توی دهن گل دخترم جوونه میزنه
چقدر ناراحتم چون به خاطر قطره آهن دو تا دندون قبلی دخترم لکه سیاه روش افتاده ناراحتم ولی نمیتونم کاری بکنم خدا رو شکر که اینا شیری هستن و 7 سالگی میفتن و دندون جدید جاشون رو میگیره
دخملی شدیدا عاشق چیزهای ترش هست مثل آلو سیاه لیمو ترش
اولین میوه ای که خورد و حسابی عاشقش شد سیب بود
میوه هم خیلی دوست داره ولی غذا رو به سختی میخوره مگر اینکه نمک یا ترشی داشته باشه تا حالا هم دو بار از غذاهای مامانی اینا آش گندم و سوپ جو خورده راستی اونروز هم خونه مامان بزرگ آبگوشت عدس خورد که به خاطر طعم ترش لیموش دوست داشت
وقتی غذای مخصوص خودش رو میارم که بهش بدم با پوف کردن آب دهنش رو بیرون میریزه و دهنش رو محکم میبنده و سرش رو اینطرف و اونطرف میکنه که نخوردش
راستی یادم رفت بگم جدیدا سنا خانم داره تلاش میکنه که تکه های کوچیک رو زمین رو با انگشتاش برداره و خیلی خنده دار فکر میکنه برداشته و وقتی میاره جلوی چشمهاش و انگشتش رو باز میکنه میبینه نتونسته برداره و دوباره دنبالش میگرده اونروز توی آشپزخونه تلاش میکرد که مورچه ها رو زمین بگیره که خیلی جالب بود حالا هم با انگشتش یه جغجغش رو که مثل تلفن هست با انگشتش پر میده که صدای شماره گیری میده و با دقت نگاش میکنه وای این لحظه ها اینقدر شیرین هست که آدم دلش پر از شادی از سلامتی کوچولوش میشه
خدا شکرت به خاطر این هدیه ناز و بی نظیر
خدایا همه کوچولوهای مریض رو هم به حق این شیری که به سنا میدم سالم توی آغوش مادرشون برگردون
اینم از خصوصیات این دخمل ما که تموم زندگی ما شده
چقدر این حرکات با نظم و به موقع در درون بچه ها و بدون هیچ آموزشی شکوفا میشن خدایا خیلی ممنونتم خدایا همیشه عطر این گل رو توی خونه ما پراکنده کن و سنا خانم همیشه و همیشه روشنائی و نور برای خونه ما باشه و زندگیش زیر سایه تو و ائمه پر از شادی و معنویت باشه
آمین خدای مهربون