سنا گلی و اولین روز غذا خوردنش
دخترم برای اولین بار روز سه شنبه ٢٠ تیر ١٣٩١ اولین طعم غذا رو چشید
مامانی براش فرنی درست کرد و یه قاشق بهش داد اینقدر بامزه و ناز خوردی
وای نمیدونی چقدر من و بابائی ذوقت کردیم و بابائی هم برات آهنگ السون و ولسون رو گذاشته بود و تو دوست داشتی که هنوزم بخوری ولی روز اول باید با ١ قاشق شروع میکردم خیلی دوست داشتم بازم بهت بدم بخوری ولی بابائی گفت شاید دلش درد بگیره
کلی هم فیلم و عکس ازت گرفتیم
مامانی سنا جونم تو همه زندگی من و بابائی هستی ،زندگیمون با حضورت کلی رنگش عوض شده
بابائی که از میاد خونه تو جوری براش میخندی و ذوق میکنی که قند توی دلمون آب میکنی فکر کنم خستگی بابائیت با این خنده هات حسابی در میره
چقدر تو شیرینی
سنای من مادر به قربونت بره ، ١٠ تا دوست دالم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی