واکسن دو ماهگی سنا
روز شنبه 13 اسفند با بابابزرگ و مامان بزرگ رفتیم واکسن دو ماهگی دخترم رو زدیم
قربون دخترم برم که اینقدر صبور هست البته موقع آمپول حسابی گریه کرد و درمانگاه رو سرش گذاشت و دل مامان و آتیش زد اشک تو چشمام جمع شده بود عزیز دلم کلی دردش اومد بازم خدا رو شکر قبلش بهت استامینوفن داده بودم و بعدش هم با خوردن شیر خوابت برد و من اومدم خونه مامانی اینها تا اگه خیلی بی قراری کردی کمکم باشن که خدا رو شکر خیلی اذیت نکردی
اینم عکس از اونروزت هست که بعد از واکسنت و خوابت ازت گرفتم
عزیزم چقدر تو ماهی
این لحظه ها آدم دلش میخواد بغلت کنه و بچلونتت توی بغلش
ببخش که پست ها بر اساس تاریخ پشت سر هم نیستن ،آخه بعضی مواقع وقت نمی کنم برات به موقع پست بذارم و با تاخیر همراه
این دو تا عکس هم شکار لحظه هاست و کلی مامانی باهاش ذوق زده میشه آخه تو انگار می خوای شنا بری
این مرحله به مرحله
اینجا هم که دیگه خسته شدی و چه ناز لالا کردی
لا لا لا لا لا لائی لا لا لا لا لا لائی
ببخشید که لباسات اینقدر نامرتب آخه من وقتی بردمت برا واکسن سرهمی تنت کرده بودم و بعد از واکسن تو اینقدر بی تابی میکردی که من مجبور شدم همین طوری یه شلوار تنت کنم و توی خونه هم به خاطر اینکه پات درد نگیره لباست رو عوض نکردیم
راستی
وزن تولد:3330 وزن دو ماهگی:5100
قد تولد:49 قد دو ماهگی: 58
دور سر:36 دور سر:38