سناسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

فندقی مامان و بابا

خب اینم دلیل این همه مدت غیبتم

داشتم برای دختر نازم تقویم طراحی میکردم این تقویم رومیزی که برای خونه خودمون طراحی کردم این کاورش اینم فصل بهار: فروردین: اردیبهشت: خرداد:   تابستون تیر: مرداد: شهریور:   پائیز مهر: آبان: آذر:   زمستون اینم ماه خاطره شیرین زندگی ما "دی": برگه یادبود تولد سنا: دی: بهمن : اسفند: خب اینم از تقویم سال 92 خونه ما که هدیه کوچولو از طرف مامانی برای سنا خانم اینم بگم که تو خیلی دوسش داشتی چون دیروز که بردیم چاپش کنیم تو کلی ذوق خودت و عکسهات رو میکردی و توی صحافی که دیگه از بس براشون تلاش کردی دادیم دستت ولی وقتی میخواستیم تحویلشو...
4 ارديبهشت 1392

سنا در گذر ایام

سنا در حالیکه هنوز نافش نیفتاده   سنا چند روز بعد از تولد کنار سگش خوابیده   سنا در روز چهارم بعد از واکسن و غربالگری و خنده غیرارادیش   سنا در حالیکه داریم میریم مهمونی ولیمه اش که خونه مامان خاله اعظم هست ٢ شب مونده به اربعین و بابائی مشکی پوشیده(یه عالمه کادو گیر دخترم اومد)     سنا و فیگور با مزه اش(البته فکر کنم داره یه کارهائی هم میکنه) چقدر صورت دخترم جوش زده   سنا بعد از برگشتن مراسم ٢٨ صفر خونه عمه   ساعت ٢ نیمه شب و من و بابائی حسابی خوابمون میاد ولی دخترم سرحال سرحال   سنا هرروز تغییر میکنه   سنا بعد از برگشت از خونه ماد...
19 اسفند 1391

حاشیه های جشن

این عکسی که بابائی برای دخترم سفارش داد تا چاپ کنن مامانی به فدات بشه چقدر لاغر شدی همه توی جشن حرفشون این بود که سنا این همه ورجه وورجه نکن آب شدی که تو دختر دخترم قبل جشن با اینکه خیلی کیفیتش بد شده ولی من دوستش دارم خب اینها فردای تولد دخترم هست حالا چرا فردا؟ ما قرارمون این بود که وقتی همه مهمونها اومدن لباسهات رو عوض کنیم و بعدش من و بابائی دستت رو بگیریم و سه نفری دستمون توی دست هم بیایم بیرون ولی نمیدونم چرا شما اول جشن اینهمه بی حوصله شده بودی و غر زدی و موقع کیک بریدن و اینها همش بهونه میگرفتی و با اینکه بال فرشتت رو هم برات وصل کرده بودیم وسط مسیر از شدت گریه های تو مجبور شدیم بالت رو برات در بیاریم و کلی م...
3 بهمن 1391

تولد یکسالگی کفشدوزک ما(2)

خب حالا کیک و دسر و شام سنا خانم و کیکش   شام و دسر خب چون مامانی عاشق دور سفره نشستن هست تصمیم گرفتیم برای شام سفره پهن کنیم اینم سفره شام خب اینم از تولد سنا میخوام توی پست بعدیم عکسهائی از حواشی جشن برات بذارم عزیز دلم پس فعلا ...
2 بهمن 1391

تولد یکسالگی کفشدوزک ما(1)

سلام به دختر نازم سنا خانم خب بالاخره تولد یکسالگی دخترم روز جمعه ٣٠ دی برگزار شد تم تولدت رو کفشدوزکی انتخاب کردیم چون شما یهمثل کفشدوزک کوچولو موچولو و ریزه هستی راستی یادم رفته بود که برات وزن و قد یکسالگیت رو بنویسم وزنت ٨٣٠٠ و قد ٧٦ و دور سر ٥/٤٥ بود خب مامانی کلی وقت مشغول طراحی کردن ریسه و تزئینات تولدت بود و بابائی هم که برات یه کلیپ خوشگل از اولینهات ساخت خلاصه اینکه یه هفته آخر من و بابائی تا ٢ و ٣ شب در حال آماده کردن وسایل بودیم و یه شبی که برات کلیپ ساختیم با بابائی تا ٥ صبح مشغول بودیم خب بهتره بقیه چیزها رو از زبان عکسها ببینیم پس بریم ادامه مطلب ١- تزئینات تولد نصب جلو در ورودی آویز جلو در ورودی ...
2 بهمن 1391

به بهانه این روزهای قشنگ

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه‌است واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زنده‌است واسه تولد تو باید دنیا رو آورد ستاره رو سرت ریخت، تو رو تا اسمون برد...
23 دی 1391